مهلامهلا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

دخمله مامان و بابا

یک سال سخت اما شیرین

امروز که دارم این مطلب رو مینویسم یک سال از ورود تو به خونه ما میگذره.میگم یک سال اما اصلا تو باورم نمیگنجه که یک ساله تو در کنار مایی.انگار همین دیروز بود که به دنیا اومدی لحظه لحظه روزهای اول اومدنت مثل یه فیلم سینمایی پیش رومه.از روزهای اول دنیا اومدنت و سختی هاش از همون روز اول که دنیا اومدی شیر  منو نمیتونستی بخوری و من به هر طریقی که شده میخواستم شیر خودم رو بهت بدم.گفتنش آسونه اما  فقط خدا میدونه چه روزهای سختی بود.هر بار  که از خواب بیدار میشدی من غصم می گرفت چون دوباره پروسه سخت شیر دادن بهت شروع میشد از من و مامان جونی اصرار برای  شیر خوردن و از شما انکار برای نخوردن.عاشق شیشه و شیر خشک بودی و مو...
28 ارديبهشت 1393

بهشت در دست مادر بود

بهشت در دست مادر بود ...مادر ان را بر زمین گذاشت تا ما را در اغوش بگیرد ...اکنون میگویند:بهشت زیر پای مادر است امروز روز مادر است   اما روز من نیست.روز توست.اگر نبودی من هم مادر نبودم.پس تویی که من هستم ای همه هستی من روزها چقدر زود میگذرد و من چه سخت باور میکنم مادر شدنم را.واژه ای که فقط و فقط لایق مادر خود میدانستم و میدانم چون حتم دارم که مادرم یکی از فرشته های خدا بر روی زمین است.مادری مهربان و بی توقع...............صبور و از خودگذشته............. آرزویم این است منم مادری شوم مثل مادرم... دخترکم مادر بودن سخت است.مسئولیت دارد.بیخوابی دارد.دغدغه های بسیار دارد اما عجب شیرین است شیرین است ذوق کردنت هنگام دید...
22 ارديبهشت 1393

اولین بهار زندگیه دخترم

دخترم  یک بهار      یک تابستان               یک پائیز                    و یک زمستان را دیدی            از این پس همه  چیز جهان تکراریست                  جز عشق من به تو                      ...
22 ارديبهشت 1393

مهلا به روایت تصویر

سلام سلام سلام قول داده بودم عکسهای دخملی رو بذارم .الان به قولم وفا میکنم و معذرت میخوام بابت تاخیر برای دیدن عکسها به ادامه مطلب توجه کنید مهلا در حال تخلیه کشوی کابینت و جاسازی خود در آن مهلا قصاب می شود مهلا با دایی علی بابایی و آروین و سینا مهلا در کنار سفره هفت سین مهلا و بابایی در کنار سفره هفت سین   ...
6 ارديبهشت 1393
1